رفتن ها
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۴۷ ب.ظ
آدم بالاخره به جایی می رسد که درک میکند که « خطا در نحوه دوست داشتن » هم می تواند ویران کننده باشد. فکر می کردی با همه وجودت دوست داری و ایمان داشته ای به زلالی همه احساست ؛ وقتی بزرگ شدی و پشت سرت نگاه میکنی می فهمی که احساست نقصی نداشته ، اما در عمل آنچه کرده ای در تضاد با احساست بوده است. حسادت، حسرت، کنترل، حساسیت، نشان دادن عریان ترین وجه احساس و .. همه اش استراتژی های اشتباهی بوده اند که با آنها سرِ « دوست داشتن» بریده ای.
وقتی که باید می رفتی نرفته ای و مانده ای و حالا که باید بروی باز نمی روی. بار اول از سر اشتباه و نادانی و سرخوشی بوده، اما حالا چرا رفتن نداری وقتی میدانی باید بروی؟ اندوه بار است که این رفتن ها یه جوری به مردن شبیه است، اما مگردر مرگ گریزی هست؟
۹۵/۰۶/۲۵